پشه و یه پسر
چند وقت پیش یه شب ، داشتم میخوابیدم که یهو یه پشه اومد صاف نشست
نوک دماغم !
یه نیگا بهش انداختمو گفتم : سلام
گفت : علیک ..
گفتم : چیه؟
گفت: میخوام نیشت بزنم
گفتم : بیخیال ... این دفه رو کوتا بیا
گفت: تو بمیری راه نداره . گشنمه .
گفتم : الان میتونم با مشتم لهت کنم .
گفت : خودتم میدونی که تا بیای بزنی جا خالی دادمو مشتت میخوره وسط دماغت !
....
به نظر حرفش منطقی میومد !
گفتم : خیلی پستی
..ی دفه آهی بلند از ته دلش کشید و ساکت شد ...
گفتم چی شد؟؟
گفت : حاضری ؟
گفتم: تا جوابمو ندی نمیذارم بزنی ...
وقتی اصرارمو دید . دستمو گرفت و گفت : دنبالم بیا
گفتم کجا؟؟؟
گفت: مگه نمیخای جواب سوالتو بدونی ؟پس هیچ نگوو و دنبالم بیا
...ازجام بلند شدم و باهمدیگه راه افتادیم و رفتیم رفتیم و بازهم رفتیم...
گفت: هنوزم اصرار داری بدونی یا همینجا کارو تموم کنم ؟؟
گفتم : اینهمه راه اومدم تا جواب سوالمو بگیرم ... بریم
یهو یه لبخند زد و با دست زد به پشتم و گفت: این پشتکارته که
منو کشته !
راستش از شما چه پنهون ،یه جورایی ازش خوشم اومده بود .
به این فکر میکردم که اونقدا هم بچه بدی نیس !
تو این فکرا بودم که یهو گفت : آهااای آق پسر .ریسیدیم !
گفتم : خب
گفت :خب که خب .
گفتم : زهر مااار ..پس جواب سوالم چی شد؟؟
یهو دیدم اشک تو چشماش حلقه زد و سرشو انداخت پایین !
گفتم :چیه ؟
گفت : این سوراخو که میبینی توش زنو بچم زندگی میکنه !
اونشبی که یه پیف پاف خالی کردی تو اتاقت یادت میاد ، لعنتی؟؟
گفتم : آرره .چطور ؟؟
گفت: زن من اونشب اومده بود تو اتاقت . ولی توئه نامرررد با اون زهرماری
که به خوردش دادی اونو افلیج کردی . الان من موندم و 70 ، 80 تا بچه قد و نیم قد و یه زن افلیج !!
اونم به این خاطرکه توئه لعنتی حاضر نبودی یه چیکه ازون خونتو به ما بدی !!
......................................
سکوت سنگینی بینمون برقرار شد !
بغضی تلخ داشت گلومو فشار میداد . راسشو بخاید دیگه طاقت نیووردمو زدم زیر گریه ........
....................
از فردای اونشب ما باهم شدیم عین دوتا دوست خوب .
هرشب میاد پیشمو تا دلش میخاد میذارم خون بخوره .
راستش خودش حد و حدودشو میدونه و هیچوقت سواستفاده نمیکنه !
حال زنشم خدارو شکر روز به روز داره بهتر و بهتر میشه !
تا اینکه دیشب دیدم دوتایی با زنش که یه عصا زیر بغلش داشت
اومدن پیشم ..
جای همگی خالی ..
دوتاییشون نشستن رو دماغم و گفتن : بزنیم ؟؟
منم خندیدمو گفتم :
هرچقد دلتون میخاید بزنید .خوش باشید ...
فرق عشق با ادواج
شاگردي از استادش پرسيد: عشق چست ؟
استاد در جواب گفت: به گندم زار برو و پر خوشه ترين شاخه را بياور اما در هنگام عبور از
گندم زار، به ياد
داشته باش كه نمي تواني به عقب برگردي تا خوشه اي بچيني...
شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتي طولاني برگشت.
استاد پرسيد: چه آوردي ؟
با حسرت جواب داد:هيچ! هر چه جلو ميرفتم، خوشه هاي پر پشت تر ميديدم و به
اميد پيداكردن پرپشت ترين، تا انتهاي گندم زار رفتم.
استاد گفت: عشق يعني همين...!
شاگرد پرسيد: پس ازدواج چيست ؟
استاد به سخن آمد كه : به جنگل برو و بلندترين درخت را بياور اما به ياد داشته باش
كه باز هم نمي تواني به عقب برگردي...
شاگرد رفت و پس از مدت كوتاهي با درختي برگشت .
استاد پرسيد كه شاگرد را چه شد و او در جواب گفت: به جنگل رفتم و اولين
درخت بلندي را كه ديدم، انتخاب كردم. ترسيدم كه اگر جلو بروم، باز هم دست خالی
برگردم .
استاد باز گفت: ازدواج هم يعني همين...!
و این است فرق عشق و ازدواج ...
عاشقی سخته
چرا مرا دوست داری …؟
چرا عاشقم هستی …؟
پسر گفت …:
نمی توانم دلیل خاصی را بگویم اما از اعماق قلبم دوستت دارم …
دختر گفت …:
وقتی نمی توانی دلیلی برای دوست داشتن پیدا کنی چگونه می توانی بگویی
عاشقم هستی .!.!.؟
پسر گفت… :
واقعا دلیلش را نمی دانم اما می توانم ثابت کنم که دوستت دارم …
دختر گفت …:
اثبات.!.!.؟
داستان عشقی وحشتنااااک غم انگیز
دختر:وای چه پالتوی زیبایی
پسر:عزیزم بیا بریم تو بپوش بیبن دوست داری؟
وارد مغازه میشوند دختر پالتو را امتحان میکند و بعد از نیم ساعت میگه که خوشش امده
پسر:ببخشید قیمت این پالتو چه قد است؟
فروشنده:360تومان
پسر :باشه میخرمش
دختر اروم میگه ولی تو این همه پول رو از کجا میاری؟
تلختر از تلخ {مداد سیاه}
دوسش داشتم بیشتر از چیزی که فکرشو میکرد , اونم دوسم داشت , شبه عروسیمون بود ,
خیلی ساکت نشسته بود,ازش پرسیدم چی شده زهرا؟
جواب نداد . ما مدتها آرزوی همچین شبی رو داشتیم , همیشه راجع به اینکه شب عروسیمون
چجور باشه با هم حرف میزدیم , ولی الان که به آرزومون رسیدیم چرا اینطور شده؟چرا اخم !
عروسی تموم شده بود و همه ی مهمونا رفته بودن , رفتیم خونه , یه آپارتمان کوچیک که فقط
به اندازه ی دو نفر بود , من رفتم از بیرون چیزی بخرمو بیارم که بخوریم,برگشتم خونه ولی
زهرا نبود , به موبایلش زنگ زدم جواب نداد , روی میز یه یاد داشت بود برداشتمو خوندم ,
فقط یه جمله نوشته بود : مهدی طلاقم بده.
بقیه در ادامه مطلب
![[تصویر: 4tzqknt5n72qrijcznp.gif]](http://www.pic.tooptarinha.com/images/4tzqknt5n72qrijcznp.gif)
زیبا و غمگین
دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد.
در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت. دختر با دیدن پیکر برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت.
بقیه مطالب در ادامه مطلب
داستان زیبای شاخه گل خشکیده




داستان زیبای شاخه گل خشکیده ،یکی از بینظیر ترین داستانهای عاشقانه میباشد، پیشنهاد
میشود این داستان را بخوانید و از آن لذت ببرید!
” قد بالای ۱۸۰، وزن متناسب ، زیبا ، جذاب و …
این شرایط و خیلی از موارد نظیر آنها ، توقعات من برای انتخاب همسر آینده ام بودند.
توقعاتی که بی کم و کاست همه ی آنها را حق مسلم خودم میدانستم .
چرا که خودم هم از زیبائی چیزی کم نداشتم و میخواستم به اصطلاح همسر آینده ام لا اقل از
لحاظ ظاهری همپایه خودم باشد . تصویری خیالی از آن مرد رویاهایم در گوشه ای از ذهنم
حک کرده بودم ، همچون عکسی همه جا همراهم بود .
بقیه مطالب در ادامه مطلب



دوست دارم S

وقتی کسی رو دوست داری. حاضری جون فداش کنی حاضری دنیا رو بدی فقط یک بار نگاهش کنی.
به خاطرش داد بزنی.به خاطرش دروغ بگی.............رو همه چیز خط بکشی حتی رو برگ زندگی.
وقتی کسی تو قلبته حاضری دنیا بد باشه........فقط اونی که عشقته عاشقی رو بلد باشه.
قید تموم دنیا رو به خاطر اون میزنی..........خیلی چیزا رو می شکنی تا دل اون رو نشکنی.
حاضری که بگزری از دوستای امروز و قدیم.........اما صداشو بشنوی شب از میون دو تا سیم.
حاضری قلب تو باشه پیش اون گرو..........فقط خدا نکرده اون یک وقت بهت نگه برو.
حاضری هر چی دوست نداشت به خاطرش رها کنی..........حسابتو حسابی از مردم شهر جدا کنی.
حاضری هر جا که بری به خاطرش گریه کنی..........بگی که مهتاجشی و به شونه هاش تکیه کنی.
وقتی کسی تو قلبته یک چیز قیمتی داری...........دیگه به چشمت نمیاد اگر که ثروتی داری .
حاضری هر چی بشنوی حتی اگر سرزنشه.........به خاطر اون کسی که خیلی برات با ارزشه.
حاضری هر کی جز اونو ساده فراموش کنی..........پشت سرت هر چی میگن چیزی نگی گوش کنی.
حاضری که بگذری از مقررات و دین و درس............وقتی کسی رو دوست داری معنی نمیده دیگه ترس
مخاطب خاص

داستان عشق مريم و محمدرضا

سر کلاس درس معلم پرسید:هی بچه ها چه کسی می دونه عشق چیه؟
از بچه های کلاس آروم سرشو انداخت پایین در حالی که اشک تو چشاش جمع شده بود. مریم 3 روز
بود با کسی حرف نزده بود بغل دستیش نیوشا موضوع رو ازش پرسید .بغض مریم ترکید و شروع کرد
به گریه کردن معلم اونو دید و
گفت:مریم جان تو جواب بده دخترم عشق چیه؟
مریم با چشمای قرمز پف کرده و با صدای گرفته گفت:عشق؟
دوباره یه نیشخند زدو گفت:عشق... ببینم خانوم معلم شما تابحال کسی رو
دیدی که بهت بگه عشق چیه؟
ادامه دارد












___$$$$$$$$______$$$$$$$$$